آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

یه مامان همیشه نگران

پسر گلم آرشا این روزا که دیگه داریم وارد هفته 34 می شیم ماشالله حسابی بزرگ شدی و تو دل مامانی جات تنگ شده... نفس مامان هم چرخیده و الان کله پا منتظره تا وارد زندگی مامان و بابا بشه. الان که دارم برات مینویسم با آرنج کوشولوت شیمک مامان رو سوراخ کرددددددددددددددددی مامانی یه کم یواش تررررررررررر. میدونم که برای خودتم سخته اما این روزا همه نگرانی مامان اینه که با این حرکات ژانگولری که اون تو میزنی نکنه زودتر دنیا بیای البته من و بابایی بی صبرانه منتظر ورودت هستیم اما دوست داریم سالم و سلامت پا بذاری تو این دنیا عسملم بعلاوه هنوز تخت و کمدتو نیاوردن که اتاقتو بچینیم البته همه چی آمادس مامانی خیلی وقته که تمام خریداتو انجام دادیم اما قر...
29 دی 1390

همه زندگی مامان و بابا

پسر خوشگلم دیروز (چهارشنبه 90/10/21) بعد از مدتها رفتیم سونو که ببینیمت. دل تو دلم نبود که یه باره دیگه ببینمیت. ساعت 4 بعداز ظهر وقت داشتیم اما از اونجایی که بابایی دلش میخواست حتما پسرش رو ببینه یه کم دیرتر رسیدیم آخه بابایی نمی تونست زودتر برسه! بعد از کمی معطلی تو سونو گرافی دکتر لاریجانی نوبتمون شد قلبم اینقدر تند میزد که نمی تونستم بایستم... واااااااااااااای خدااااااااااااااااااااااااا اون لحظه که خانوم دکتر شما رو شروع کرد نشون دادن و توضیح دادن به من و بابایی دیگه رو زمین نبودم اینقدر خوشحال بودم که هرگز کسی نمیتونه تصور کنه. قربون اون لپات برم مادر که کلی بانمکت کرده... شما هفته 32 هستی و 1800 هم وزنتونه ماشالله... فدای چشما...
22 دی 1390

هفته 32

کودک شما چگونه تغییر می کند؟ احتمالا اكنون وزن كودك شما حدود 1800 گرم و طول او هم حدود 43.2 سانتي متر است و بيشتر فضاي رحم شما را به خودش اختصاص داده است. ناخنهاي انگشتان پاهاي او درآمده اند و ناخنهاي انگشتان دستهاي او هم رشد كرده اند. برخي از كودكان در اين مرحله موي واقعي هم درآورده اند در حالي كه برخي ديگر تنها موهاي نرمي شبيه به كرك هلو دارند. شما چگونه تغییر می کنید؟ در حال حاضر حجم خون شما (پلاسماي خون و گلبولهاي قرمز آن) حدود 40 تا 50 درصد بيشتر از زماني شده است كه حامله نبوديد. اين تغيير براي آن است كه نيازهاي شما و كودكتان تامين شود. همچنين اين خون اضافي خونريزي هنگام زايمان را هم جبران خواهد كرد. وزن شما به ميزان نيم ...
18 دی 1390

هفته 31 و انتخاب اسم

خدایاااااا نمی دونم چطور باید بابت اینهمه نعمت و لطفی که داری ازت تشکر کنم. با هر حرکت پسرم تورو نزدیکتر به خودم میبینم و به عظمت و بزرگیت بیشتر پی میبرم. با همه سختیهایی که دارم اما از خوشحالی شاید روزی 1000 بار میگم  " پروردگارا شکرت " و اما برسیم به این شازده پسر بلااااااااااا الهی که مامان فدای اون دست و پای کوشولوت بره که وقتی تکون میخوری یه استخون کوشولو معلوم میشه و دل مامانی پر میکشه به آسموناااا... هر بار که پای نازتو حس میکنم کلی میخندم و به بابایی میگم عاااااااااااااشق این استخونشم این چند روزه نمی دونم چی شده و چقدر بزرگ شدی که مامانی یهو سنگین شده و سخت جابجا میشه. زورت هم که ماشالله زیاد شده و با هر لگدت...
10 دی 1390

هفته 30

پسمل قند عسلم دیگه وسطای هفته 30 هستیم عزیز دلم. کم کم داریم تو سرازیری میافتیم و برای دیدنت هر روز بابایی روزشماری میکنه! وای که نیومده چقدر خاطرخواه داره این ورووجک من. خاله الناز که هر روز کلی ماچت میکنه و قربون صدقت میره. بابا احمد که وقتی خودتو قلمبه میکنی تو دل مامان دلش ضعف میره و کلی نازت میکنه تا آرووم بشی و دقیقا این جمله هر روزشه که " کی بشه دنیا بیاد" . اما مامانم شما اصلااااااااا عجله نکن و همون سر وقت بیا. مامان بابایی که هر وقت حرف می افته که چه شکلی میشی بلند میگه از همه خوشگل تر میشه اصلا امکان نداره که بچم خوشمل نباشه... بین خودمون باشه مامانی هم کلی ذوق میکنه مادرجون و پدر جون خودم هم که نگو و نپرس... روز جمعه...
5 دی 1390
1